کاش کسی یاد معلم ها می داد
اول مهر شغل پدرها را نپرسند
وقتی هنوز احترام به همهی شغل ها را و افتخار به همهی پدرها را یاد دانش آموزانشان ندادهاند !
حالا قصه ی چشمان یتیمی که نم میخورد بماند
سکوت همیشه به معنی “رضایت” نیست
گاهی یعنی:
خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمیدهند، توضیح دهم
دستم بوی گل میداد
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند
اما هیچکس فکر نکرد که
من شاید گل کاشته باشم
احساسم را به دار آویختم
منطقم را به گلوله بستم
لعنت به هر دو که عمری بازیم دادند
دیگر بس است
میخواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم!
پرنده ای نفرین شده ایم
که سهممان از پریدن
تنها در بازی کلاغ پر است
رابطه ای که توش التماس باشه
ساعت ۹ بزارین دم در خونه تا شهرداری ببره
مترسک عروسک زشتیست که از مزرعه مراقبت میکند
و آدمی مترسک زیباییست که جهان را می ترساند
اینجا فقط تو را از نوشته هایت ” می بینند “
درست دیده ای ، فقط “خوانده” میشوی بی آنکه بشناسند تو را
از استادی پرسیدﻧﺪ : ﺁﯾﺎ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﺩ؟
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯾﺪ؟
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯾﺪ؟
پیامی دیگر آوردم
به مردان اینجا نگاه مکن
اسمشان مرد است
من اگر خوردم زمین به نامردی همین مردان بود
زمین مرد بود که مرا بلند کرد
خودت را زمین بزن
اما دست مردان اینجا را نگیر
ما همه با زندگی معامله می کنیم !
با خودمان هم معامله میکنیم و با کسانی که دوستشان داریم هم!
اگر نبخشی ، نمی بخشم
خیانت کنی ، خیانت میکنم
بدی کنی ، بدی میکنم
دروغ بگویی ، دروغ می گویم
و همیشه کوچک می مانیم
بدون تجربه ی زندگی بالاتر و آرمانی تر !
این را بدانیم که با خوب
خوب بودن هنر نیست !
نظرات شما عزیزان: